رسیدم تا اجل اما رسیدن شد فراموشم،
دمیدم در نی دنیا دمیدم شد فراموشم .
سرم با خنده ی گل گرم شد در فصل گل چینی ،
دلم چون سیب سرخ افتاد چیدن شد فراموشم .
ندای ارجعی گل کرد برگشتم دمی تا خود،
همین که پر در آوردم پریدن شد فراموشم
چنان از آخرت گفتم که دنیا گشت عقبایم ،
چنان گرم تماشایم که دیدن شد فراموشم
شب جانکدن آمد باز دل بستم به دل دادن،
تب دل دادن آمد دل بریدن شد فراموشم
اگر گفتند نامت چیست در غوغای من ربک،
بگو من هم ملک بودم پریدن شد فراموشم
|